کد مطلب:187902 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:317

نور باهر


زمهر چارده انوار طاهر

بود روشن دلم چون نور باهر



شوم تا خاك راه آل اطهار

مرا لطف خدا شد یار و ناصر



منم مدحت سرای آن امامی

كه از یزدان ملقب شد به باقر



به مهر آن ولی ذات یزدان

زدودم گرد رنج و غم ز خاطر



فروزان شمع بزم آفرینش

كه باشد روشنی بخش محاضر



درخشان آفتاب چرخ دانش

كه شد روشن ز انوارش ضمائر



بزرگ استاد دانشگاه قرآن

كه گفتارش بود زیب منابر



فلك جاهی كه در وصف جمالش

عقول خلق امكان است قاصر



وصی احمد مرسل كه باشد

به اعمال همه مخلوق ناظر



به هر جا بنگری با چشم حق بین

بود آن حجت دادار حاضر



[ صفحه 443]



خوش آن روزی كه من با چشم گریان

شوم بر تربت پاكش مجاور



كنار قبر بی شمع و چراغش

كه خون گردد ز محنت قلب زائر



ببارم خون دل از دیده چون سیل

برآرم ناله از جان همچون طایر



كه تنها حضرت باقر در آنجا

بود مدفون ز جور قوم كافر



بسی گل از گلستان رسالت

شده پرپر در آن صحرای بایر



محمد صفری (زرافشان)